شايسته سالارى در سيره امام على(ع)
شايسته سالارى در سيره امام على(ع)
از اصول اساسى در گزينشها مساله «شايسته سالارى» است.
برخوردارى از خصال و فضايل برجسته فردى به تنهايى نمىتواند محور گزينشباشد، بايد در كنار آن توان كارى نيز باشد به ديگر عبارت مجموعه«تعهد» و «تخصص» معيار گزينش است.
شايسته سالارى در قرآن
به هنگامى كه يوسف سرفرازانه از زندان آزاد شد وعزيز مصر درصدد واگذارى مسووليتى به او گرديد او گفت:
«اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم؛مرا سرپرستخزائن مصر قرار ده كه نگهدارنده وآگاهم».
حضرت يوسف مسووليت اقتصادى كشور مصر را مىپذيرد به دليل آن كهتوانايى اداره امور در اين زمينه را دارد. او هم امانتدار است «حفيظ»و هم «عليم» است. آگاهى و تخصص كافى در اين زمينه دارد.
نيز زمانى كه بنىاسرائيل از پيامبرى به نام «اشموئيل» درخواستفرماندهى كردند تا به همراه او با ستمگران بستيزند. او به درگاه خداوندروى آورد و درخواست قومش را به پيشگاه حضرتش عرضه داشت.
خداوند طالوت را به فرماندهى آنها برگزيد بنىاسرائيل كه هم چنانمعيارهاى مادى بر انديشه آنها حكومت مىكردبر اين انتصاب اعتراض كردندكه:
«قالوا انى يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لميوتسعهمن المال؛ چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اين كه ما از اوشايستهتريم و او ثروت زيادى ندارد.»
آن پيامبر خداوند در پاسخ برشايستگى و لياقت طالوت تكيه كرد و فرمود:
«ان الله اصطفيه عليكم و زادهبسطه فى العلم و الجسم؛خداوند او را بر شما برگزيده و علم و قدرت جسمىبه او داده است».
يعنى در فرماندهى نظامى دو ويژگى اساسى است:
همچنين در قرآن مىخوانيم به هنگامى كه حضرت موسى(ع) از مصر گريخت و به مدينرو آورد و خدمتى شايسته به دختران شعيب كرد و يكى از دختران به شعيبپيشنهاد كرد كه: «يا ابت استاجره ان خير من استاجرت القوى الامين؛پدرم او را اجير كن چرا كه بهترين كسى كه به اين كار مىآيد «قوى» و«امين» است.» دختر فهميده شعيب در اين گزينش بر لياقتحضرت موسى براىاجير شدن در خانه حضرت شعيب تاكيد مىكند زيرا كه از دو ويژگى برخورداراست
2. توانايى جسمى و اين دو را طالوت دارد. و اين يعنى شايسته سالارى.
اين هم سندى ديگر بر ضرورت عنصر شايسته سالارى در گزينشها از ديدگاه قرآناست. اين ويژگى را از آيات ديگر قرآن نيز مىتوان يافت كه به همين مقداربسنده مىكنيم. 1. توانايى جسمى زيرا او به تنهايى دلو سنگين را يك تنه از چاه كشيد 2. امانتدارى چرا كه در زمين خانه شعيب راضى نشد دخترجوانى پيش روى او راه برود چرا كه باد ممكن بود لباس او را جابجا كند،به دختر شعيب گفت من جلو حركت مىكنم تو پشتسر من حركت كن. 1. علم وآگاهى به فنون نظامى و روشها و تدبيرها در اين زمينه
شايسته سالارى در سيره نبوى(ص)
در سيره نبى اكرم(ص) نيز شايسته سالارى در گزينشها جايگاه ويژهاى داشت دربينش پيامبر گرامى اسلام(ص) فضيلت و برترىهاى شخصى تنها معيار نبود، بلكهحضرت در كنار ايمان و تعهد «لياقت» را نيز لحاظ مىكرد. در روايتى آمدهاست: روزى ابوذر، اين صحابى بزرگ و وفادار و مخلص پيامبر(ص) به حضرت عرضكرد آيا مرا به مسووليتى نمىگمارى «الاتستعملنى؟» حضرت دستى بر شانه ابوذرزد و فرمود: ابوذرتو را دوست مىدارم و هر آن چه را كه براى خودمىپسندم برايت نيز مىخواهم ليكن مسووليتها امانت است و اگر انسان درستاز عهده آن برنيايد مايه خوارى و پشيمانى در قيامت مىباشد.
من تو را درمديريت ضعيف مىبينم بنابراين هيچ گاه امارت حتى بر دو نفر را نپذير وولايتبر مال يتيم را بر عهده مگير «انى اراك ضعيفا فلاتامرن على اثنينو لاتولين مال يتيم.»
اين روايت هرگز دلالتى بر كم ارجى ابوذرندارد كهشخص پيامبر بارها و بارها او را به بهترين خصال ستوده است. بلكهالهامبخش اين درس است كه شايسته سالارى به حدى از ديدگاه پيامبر(ص) مهماست كه حتى در مورد شخصيتى همچون ابوذرنيز پيامبر در سپردن مسووليتبهاو امتناع مىكند چرا كه توان كارى در او نمىبيند.
نيز در سيره حضرتمىخوانيم حضرت پس از فتح مكه عازم نبرد حنين شد و جوانى بيست و يك سالهبه نام «عتاب بن اسيد» را به فرماندارى مكه برگزيد و فرمود: «لو اعلملهم خيرا منك استعملته عليهم؛اگر براى اداره مكه بهتر از تو كسى رامىشناختم او را برمىگزيدم». اين انتصاب مورد اعتراض برخى قرار گرفتحضرت فرمود:
«لايحتج محتج منكم فى مخالفته بصغر سنه فليس الاكبر هو الافضلبل الافضل هو الاكبر؛نبايد هيچ يك از شما به خاطر كمى سن او مخالفت كنيدزيرا كه هر كه سن بيشترى دارد برتر نيستبلكه هر آن كس كه برتر است اوبزرگتر است.»
در روايتى پيامبر گرامى اسلام(ص) فرمود: «لاتصلح الامامه الالرجل فيه ثلاث خصال ورع يحجزه عن معاصى الله و حلم يملك به غضبه و حسنالولايه على من يلى حتى يكون كالوالد الرحيم؛رهبرى و امامت امت صالحنيست مگر براى كسى كه از سه ويژگى برخوردار باشد:
2. بردبارى كه بتواند با آن خشمش را كنترل كند 3. مديريت نيكو بر مجموعه زير پوشش مديريتش داشته باشد تا براىآنان همانند پدرى مهربان باشد.» 1. پارسايى كه او رااز معصيتباز دارد
اين ويژگىها در حقيقتشرطهاى اساسىبراى هر گزينشى است.
شايسته سالارى در سيره امام على(ع)
امام على(ع) اين بزرگ تربيتيافته مكتب نيز هم در گفتار و هم در رفتارخويش بر اين ويژگى تاكيد خاصى داشت. حضرت در سخنى فرمود : «ايها الناسان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه...؛اى مردمهمانا سزاوارترين مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترين بر اداره آن وداناترين به فرمان خداوند در فهم مسايل مىباشد.»
از اين روايتبايدمعيار را استنباط كرد كه در تمامى مسايل مربوط به حكومت از صدر كه رهبرىامت است تا ذيل و پايينترين مسووليتها بايد پيوسته شايستگى محور باشد.
در سخنى ديگر فرمود: «من احسن الكفايه استحق الولايه؛آن كس كه درست ازعهده اداره امور برآيد شايستگى رهبرى بر امت را دارد.»
سفارش پيوسته مولا على(ع) به كارگزاران خويش تاكيد بر «شايسته سالارى» در گزينشهااست در موارد متعددى از عهدنامه مالك اشتر بر اين امر تاكيد شده است دربخشى از آن آمده است:
«ثم انظر فى امور عمالك فاستعملهم اختبارا ولاتولهم محاباه و اثره و توفى منهم اهل التجربه والحياء من اهل البيوتاتالصالحه والقدم فى الاسلام فانهم اكرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فىالمطامع اشرافا و ابلغ فى عواقب الامور نظرا؛سپس در امور كارگزاراناتبنگر آنها را آزموده به كارگير (واحدى تحت عنوان گزينش داشته باشد تاصلاحيتها را بررسى كند) و محور گزينشت ميل و گرايش شخصى تو نباشد زيرا كهاين دو كانونى از شعبههاى جور و خيانت است و از ميان آنها افرادى كه باتجربهتر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند برگزين، زيرا اخلاق آنها بهتر وخانواده آنها پاكتر و هم چنين كم طمعتر و در سنجش عواقب اموربيناترند.»
نيز در سخنى به يكى از كارگزاران خويش فرمود:
«لاتقبلن فى استعمال عمالك و امرائك شفاعه الا شفاعه الكفاله والامانه؛دربه كارگيرى كارمندانت كه بايد زير نظر تو كار كنند واسطه و شفاعتى رانپذير مگر شفاعت «كفايت» و امانت را.» و كفايتيعنى شايسته سالارى.
و خود در گزينشها پيوسته بر اين اصل عنايت داشت. وقتى حضرت مالك اشتر رابه استاندارى مصر منصوب مىكند بر شايستگىهاى او تاكيد مىكند:
«اما بعد فقد بعثت اليكم عبدا من عبادالله لاينام ايام الخوف ولاينكل عنالاعداء ساعات الروع اشد على الفجار من حريق النار و هو مالك بن الحارثاخو مذحج. ..؛اما بعد يكى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم كهبه هنگام خوف خواب به چشم راه نمىدهد در ساعات ترس و وحشت از دشمن هراسندارد نسبتبه بدكاران از شعله آتش سوزندهتر است او مالك فرزند حارث ازقبيله مذحج است.»
اين اصل آن قدر از نظر مولى مهم بود كه چه بسا شخصىرا در آغاز براى مسووليتى شايسته مىديد اما در ادامه با تغيير شرايط، مىديد كه مسوولى قوىتر لازم استبلافاصله جابجايى صورت مىداد. لكن همراهبا تجليل و تكريم از كارگزارى كه از مسووليت كنار گذاشته شده است.
به عنوان نمونه: امام على(ع) محمد بن ابىبكر اين يار وفادارش را بهاستاندارى مصر منصوب كرد. پس از مدتى معاويه بر آن شد كه با حمله به مصرآن را از تحتسلطه حكومت مولى جدا كند. بر اين اساس عمروعاص را بر اينماموريت گماشت تا مصر را اشغال كند، امام ديد براى جلوگيرى از اين خطربايد فرد مقتدرى را براى مسووليت مصر برگزيند؛او مالك اشتر بود.براين اساس مسووليت مصر را به مالك سپرده و محمد بن ابى بكر را به مدينهفراخواند. گرچه مالك به مصر نرسيده توسط ايادى معاويه به شهادت رسيد،ولى به مولا گزارش رسيد كه «محمد بن ابى بكر» از اين رفتار مولا نسبتبهاو ناراحتشده است. حضرت نامهاى براى او نوشت و او را در جريان اين عزلو نصب قرار داد:
«اما بعد فقد بلغنى موجدتك من تسريح الاشتر الى عملك وانى لمافعل ذلك استبطاءا فى الجهد و لا ازديادا لك فى الجد ولو نزعت ماتحتيدك من سلطانك لوليتك ما هو ايسر عليك موونه و اعجب اليك ولايه؛اما بعد به من خبر رسيده است كه از فرستادن اشتر به سوى مسووليت مصر ناراحتشدهاى ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم كه تو در تلاش و كوششتكندى ورزيدهاى و يا براى اين باشد كه جديتبيشترى به خرج دهى، اگر آن چهدر اختيارت قرار دادم از تو گرفتم تو را والى جايى قرار دادم كه درد سركمترى داشته و حكومت آن برايتخوشايندتر است.»
اين برخورد مولا گوياىنكات فراوانى است كه به سه نكته اشاره مىكنم:
1. براى مسوولين حكومتبايد پيوسته «مصلحت نظام» اصل باشد و هرگزنبايد اين اصل فداى برخى از ملاحظات در رابطه با اشخاص شود. افراد هر چهقدر هم كه محترم باشند ولى مصلحت نظام از هر مسالهاى مهمتر و بالاتراست. در اين زمينه امام راحل گفتار صريح و روشنگرى دارند:
«طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامهها و راديو و تلويزيونبايد... براى مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام ازمسايلى است كه مقدم بر همه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم...».
«... اين مساله كه نظام در اهداف خود جدى است و با هيچ كس شوخى نداردو در صورت به خطر افتادن ارزشهاى اسلامى با هر كس در هر موقعيت قاطعانهبرخورد مىنمايد بايد به عنوان يك اصل خدشه ناپذير براى تمامى دستاندركاران و مردم تبليغ گردد. ..»
2. آن كه بايد حريم خدمتگزاران حفظشود و اگر مسوولى پس از مدتى خدمت نه به دليل تخلف بلكه به دلايل ديگر ازجمله ناتوانى يا ضعف در اداره امور كنار گذاشته شد نبايد حريمش شكستهشود و بركنارىاش به گونهاى باشد كه موجب هتك شود. در اين روش مىبينيممولا على(ع) از كارگزار بركنار شده تجليل مىكند و او را مورد مهر و محبتقرار مىدهد.
3. آن كه اگر مسوولى از عهده مسووليتسنگينى برنيامد ولى توان ادارهمسووليت آسانترى را داشتبايد از تجربه او استفاده شده و او را بر آنگمارد. نبايد در عزل و نصبها به گونهاى عمل شود كه از تجربه مديراناستفاده بهينه به عمل نيايد. مديرى كه پس از سالها مديريت كسب تجربهكرده و مديريت را آموخته در حقيقتسرمايه يك نظام است اين ظلم بزرگ استكه به بهانهاى واهى از مديران لايق استفاده نشده و تجربه فراوان آنهاكانلميكن تلقى شود. آرى بايد با تخلف در هر سطحى هرچند در بالاترينمسووليت و در مورد باتجربهترين نيز برخورد شود. ولى هرگز نبايد مسائلخطى، جناحى، سليقهاى سبب شود كه از تجربه مديران كارآمد استفاده نگردد.
در اين سيره امام ، محمد بن ابى بكر را از مسووليت زمامدارى مصربركنار كرده و او را در مسووليتى ديگر به كار مىگيرد.