برنامه حکومتی
حکومت امیر المومنین علی ( ع)
بیعت عمومی با امام علی ( ع)
پس از کشته شدن عثمان مسلمانان در مسجد پیامبر (ص) جمع شدند و درباره تعیین خلیفه به گفتگو پرداختند اعمال و رفتار 12 ساله عثمان آنها را کاملاً بیدار کرده بود پیش خود گفتند امور خلافت را باید به دست کسی سپرد که حقیقتاً از عهده انجام آن برآید. در آن میان عمار یاسر ، مالک اشتر ، رفاعة بن رافع و چندین تن دیگر که بیش از دیگران شیفته خلافت علی (ع)بودند صحبت نموده مردم را برای بیعت با آن حضرت آماده ساختند . یکی از سخنرانان در این اجتماع عمار یاسر بود . عمار در میان آنان به پا خاست و گفت : " ای گروه انصار عثمان دیروز در میان شما چنان راهی را پیمود که دیدید و شما امروز اگر در امور خودتان ننگرید در شُرُف دچار شدن به چنان سرنوشتی هستید . علی (ع)به خاطر فضل و سابقه اش از همه کس به این امر برتر و سزاوارتر است . طنین صدایشان مسجد را پر کرد ، همگی یک صدا جمله ای را گفتند که گویی از یک دهان بیرون می آید : " به او رضایت دادیم"سپس روی به سوی گروه مواجی که بسیاری از مهاجران در میان آنان بودند کرد و گفت : " مردم ما درباره شما و خودمان ان شاء الله از هر اقدام خیری کوتاهی نکرده ایم ، علی را شما همه می شناسید و ما هیچ کس را نمی شناسیم که برای این مقام شایسته تر و سزاوارتر باشد"به دنبال این گفته از آن گروه جوابی شنید که قلبش شاد و خاطرش آسوده گردید :
" ماهم راضی هستیم او نزد ما همان طور است که گفتنی و بلکه از آن هم برتر" آن گاه از مسجد خارج شدند و رو به خانه آن جناب آوردند و اظهار کردند : " یا علی (ع)عثمان را کشتند و اکنون جامعه مسلمین بدون خلیفه می باشد . دست خود را بگشای تا با تو بیعت کنیم که سزاوارتر از تو کسی برای این امر مهم وجود ندارد ، و عموم مسلمین نیز از صمیم قلب حاضرند که طوق بیعت تو را در گردن خود اندازند .
امیر مؤمنان علی (ع)فرمودند : " دَعُونِی وَ التَمِسُوا غَیرِی : فإنّا مُستَقبِلونَ أمراً لَه وُجوهٌ و ألوانٌ : لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ و لا تَثبُتُ علَیه العُقولُ ... و أنَا لَکُم وَزیراً خَیرٌ لَکُم مِنَّی أمیراً" " از من دست بردارید و دیگری را برای این کار انتخاب کنید . ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز و چهره های گوناگون دارد و دل ها بر این بیعت ثابت و عقل ها بر این پیمان استوار نمی ماند ، ... من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است تا امیر و رهبرتان باشم ."
بعد از 25 سال تحولات عصر خلفا و انحرافات سیاسی و اخلاقی و دگرگونی ارزشها که در فصل اول به برخی اشاره شد امام (ع)در این فراز از سخنرانی با مردم اتمام حجت می کند و می فرماید " مرا واگذارید"یعنی شماها تحمل حکومت عدل را ندارید . مسلمانان گفتند اصحاب رسول خدا (ص) از تو تقاضا دارند که دعوت آنها را اجابت نمایی امام (ع)فرمودند ، شما را طاقت حمل خلافت من نباشد و دیر یا زود از من رو گردان می شوید ؛ زیرا موضوع خلافت یک موضوع عادی نیست بلکه بار سنگینی است که دوش کشنده اش را خرد می کند و آرامش و آسایش را از او می ستاند . من کسی نیستم که از دایره حقیقت پا بیرون نهم و به خاطر عناوین موهوم طبقاتی حق مردم را پایمال کنم و یا تحت تأثیر و توصیه اشراف قرار گیرم ، من تا داد مظلوم را از ظالم نستانم وجدانم آرام نمی گیرد و تا بینی گردنکشان را به خاک سرد و تیره نمالم خود را راضی نمی توانم نمود . هر چه امام (ع)از این سخنان می گفت مسلمین رنجیده و ستم کشیده بیشتر فریاد زده و اظهار اطاعت می کردند . مالک اشتر نزدیک شد و گفت : " یا ابا الحسن برخیز که مردم جز تو کسی را نمی خواهند و به خدا سوگند اگر در این کار تأنی کنی و خود را کنار بکشی برای مرتبه چهارم از حق مشروع خود باز خواهی ماند ." آن گاه مسلمانان ازدحام کردند و گفتند : " از تو جدا نشویم تا با تو بیعت کنیم" .
امام (ع)فرمودند : " إن کان و لا بد من ذلک ففی المسجد ..." اگر اصرار دارید و چاره ای جز این نیست به مسجد جمع شوید که بیعت من مخفی و پوشیده نباشد و باید با رضایت مسلمانان و در ملأ عام صورت گیرد . سرانجام مردم وعده فردا صبح را پذیرفتند و همگی با رضایت خاطر از گردش پراکنده شدند . همین که آفتاب روز جمعه سر زد . مردم به سوی قبله دلها و دیدگان و کعبه عواطف خود به راه افتادند . گروه های مردمی اطراف خانه اش انبوه گردیده و رو به فزونی گذاشت . جا برای ایستادن نبود مردم برای رفتن پیش او چنان یکدیگر را تنه می زدند و شانه می سائیدند که شتر تشنه به هنگام ورود به آبشخور تا آن جا که نزدیک بود برخی زیر پای دیگران کشته شوند .
امام علی (ع)استقبال پرشور و ازدحام مردم برای بیعت با ایشان را این گونه بیان می کنند : " و بَسَطتُم یَدِی فَکَففتُها و مَدَدتُموهَا فَقَبَضتُها ثُمَّ تَداکَکتُم علَیَّ تَداکَّ الإبلِ الهِیمِ علَی حِیاضِها یَومَ وِردِها حتَّی انقَطعَتِ النَّعلُ و سَقَطَ الرِّداءُ و وُطِئَ الضَّعِیفُ و بَلغَ مِن سرورِ النّاس بِبَیعَتِهم إیَّایَ أنِ ابتَهَجَ بِها الصَّغیرُ و هَدجَ الَیها الکَبیرُ و تَحامَلَ نَحوَها العَلیلُ و حَسَرَت الَیهَا الکِعابُ ."" دست مرا برای بیعت می گشودید و من می بستم ، شما آن را به سوی خود می کشیدید و من آن را می گرفتم ، سپس چونان شتران تشنه که به آبشخور هجوم می آوردند بر من هجوم آوردید تا آن که بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد ، و افراد ناتوان پایمال گردیدند . آن چنان مردم در بیعت با من خشنود بودند که خردسالان شادمان و پیران برای بیعت کردن ، لرزان به راه افتادند و بیماران بر دوش خویشان سوار و دختران جوان بی نقاب به صحنه آمدند ."و این گونه آن جمعیت انبوه به همراه حضرت در مسجد پیغمبر گرد آمدند ، و با میل و رغبت با آن حضرت بیعت کردند . پس از گزارش بیعت مردم با علی (ع)گروهی از انصار به پا خواستند و سخن گفتند ، و نخستین کسی که سخن گفت ثابت بن قیس بن شماس انصاری خطیب انصار بود . سپس خزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین ،برخاست و گفت : " ای امیرمؤمنان برای این کار خود جز تو را نیافتم و بازگشت جز تو نبود ، و اگر درباره تو خودمان راستی کنیم ، تو بیشترین مردم در ایمان و داناترین مردمان به خدا و سزاوارترین مؤمنان به پیامبر خدا هستی، تو آنچه دارند داری و آنان آنچه داری ندارند ."و صعصعة بن صوحان به پا خاست و گفت : " به خدا سوگند ای امیرمؤمنان که تو خلافت را آراستی و آن تو را نیاراست و تو مقام آن را بالا بردی نه آن مقام تو را ، و آن به تو نیاز مندتر است تا تو به آن ."سپس مالک اشتر به پا خاست و گفت : " ای مردم این جانشین جانشینان و میراث دار دانش پیامبران است . آن که در راه خدا بس گرفتاری کشید و نیک امتحان داد ، آن که برای او کتاب به ایمان گواهی داد و پیامبرش به بهشت رضوان ، کسی که فضایل در او به کمال رسیده و در سابقه و علم و برتریش نه اواخر شک دارند و نه اوائل .
روی برگردانندگان از بیعت با امام علی (ع)
بیعت با امیر مؤمنان علی (ع)فراگیر بود . در این پیمان شکوهمند تمام مهاجران و انصارو همه کسانی که در آن روز در مدینه بودند شرکت جستند و از سر اختیار و با آزادی بیعت کردند ، پس از آن مردم مکه ، کوفه ، حجاز نیز بیعت کردند . در بیعت با امیرمؤمنان علی (ع)مخالفین مجبور به بیعت نشدند ، ابن اعثم کوفی در الفتوح می نویسد : " عمار یاسر به خدمت امیرمؤمنان آمد و گفت : ای امیرمؤمنان ! جمله وضیع و شریف طوعاً و کرهاً ، اختیاراً و اضطراراً آمدند و بیعت کردند ، جماعتی از معارف مانده اند ، چون عبدالله عمر ، محمد بن ابی سلمه ، اسامة بن زید ، و سعد بن مالک . اگر امیرمؤمنان مصلحت دانند ایشان را بخوانند و استمالت فرمایند ، تا به خدمت بیایند و در بیعت با تو مهاجر و انصار موافقت نمایند .
امیرمؤمنان علی (ع)فرمود : " ای عمار ! کسی که با ما رغبتی ندارد و ما را نیز با او حاجتی نیست چه واجب است در دیدار او ." از جمله کسانی از مهاجرین که با حضرت بیعت نکردند ، سعد بن ابی وقاص بود . سعد بن ابی وقاص را نزد علی (ع)آوردند ، به وی گفته شد ، بیعت کن ، گفت : ای ابی الحسن وقتی جز من کسی برای بیعت باقی نماند با تو بیعت خواهم کرد ، امام علی (ع)فرمودند : " ابو اسحاق را رهایش کنید ." پس از آن عبدالله عمر را آوردند و گفتند : " بیعت کن ."گفت : " تا همه بیعت نکنند بیعت نکنم"و امام علی (ع)فرمود : " کفیلی بیاور"گفت : کفیل ندارم ، مالک اشتر گفت : اجازه دهید گردن او را بزنم امیرمؤمنان علی (ع)فرمود : " رهایش کنید . من کفیل وی هستم" در برخی از منابع تاریخی نیز اسامی کسان و افراد دیگری از معارف مانند ، حسان بن ثابت ، مروان حکم ، عبدالله بن سلام ، سعید بن عاص و ولید بن عقبه ذکر گردیده است که از بیعت با امام خودداری نموده اند .
انگیزه های امیرمؤمنان علی (ع)برای پذیرش خلافت
امام علی (ع)در فرازهایی از خطبه شقشقیه ، فلسفه پذیرش مسئولیت خلافت را با توجه به حضور مردم وظیفه ای الهی می داند و نیز به منظور ایجاد اصلاحات اقتصادی و استقرار عدالت و قسط در جامعه دو قطبی شده ای که انواع ظلم ها و ستم ها در آن نهادینه شده است ؛ حضرت فرمودند : " أمَا والَّذی فَلقَ الحبّةَ و برأَ النَّسمةَ لَولا حُضورُ الحَاضرِ و قِیامُ الحُجَّةِ بِوجودِ النَّاصرِ و ما أخذَ اللهُ علی العُلماءِ ألَّا یُقارُّوا علَی کِظَّةِ ظالمٍ و لا سَغَبِ مَظلومٍ لَألقَیتُ حبلَها علَی غاربِها و لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأسِ أوَّلِها ." سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید ، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش می ساختم و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب می کردم ..."سیره عملی امام (ع)و حوادث مختلف دوران های مختلف زندگانی آن بزرگوار نیز نشان از روحیه اصلاح گری آن امام همام دارد . امام (ع)در یکی از خطبه ها که در مسجد کوفه ایراد فرموده اند و به خطبه منبریه معروف است هدف پذیرش حکومت بعد از مرگ عثمان را اصلاح امور اعلام فرموده است ، زیرا بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) همچنان که در فصل اول به آن اشاره شد امور از مجاری واقعی خود خارج گردیده بود و مجدداً شیخوخیت ، اشرافی گری ، و برتری طلبی ها ، تبعیض ها و فاصله های ناروای طبقاتی و روابط قبیله ای – و به خصوص در دوره خلافت عثمان – جانشین ملاک ها و معیارهای اسلامی گردیده بود . لذا امیرمؤمنان علی (ع)برای اصلاح امور بیعت مردم را می پذیرد و هدف اصلی خود را اجرای عدالت و از بین بردن فاصله های طبقاتی و اصلاح روحیه و فرهنگ عمومی قرار می دهد .
امام (ع)در این باره فرمودند : " اللّهمَ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم یکُنِ الّذِی کَانَ منَّا مُنافَسةً فِی سُلطانٍ و لا التِماسَ شیءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ و لکن لِنَرِدَ المَعالمَ مِن دینِکَ و نُظهِرَ الإصلاحَ فِی بِلادِکَ فَیَأمنَ المَظلومونَ مِن عبادِکَ و تُقامَ المُعطَّلةُ مِن حدودِکَ ." پروردگارا !خود آگاهی که آن چه از ناحیه ما صورت گرفت رقابت در کسب قدرت یا خواهش فزون طلبی نبود ، بلکه برای این بود که سخن تو که نشانه های راه تواند را باز گردانیم و اصلاح آشکار و چشم گیر در شهرهای تو به عمل آوریم . که بندگان مظلوم و محرومت امان یابند و مقررات به زمین مانده از نو به پا داشته شوند ."شهید مرتضی مطهری با توضیح کوتاه جامع پیرامون این فراز از فرمایش امام (ع)محورهای اساسی اصلاحات را در کلام امام مشخص نموده است . ایشان می نویسد : " هدف های کلی در چهار جمله بیان شده است:
"نرد المعالم من دینک ": نشانه های محو شده راه خدا که جز همان اصول واقعی اسلام نیست – باز گردانم یعنی بازگشت به اسلام نخستین و اسلام راستین، بدعت ها را از میان بردن و سنتهای اصیل را جایگزین کردن ، یعنی اصلاحی در فکرها و اندیشه ها و تحولی در روح ها و ضمیرها و قضاوت در زمینه خود اسلام .
"تظهر الاصلاح فی بلادک ": اصلاح اساسی و آشکار و چشمگیر که نظر هر بیننده ای را جلب نماید و علائم بهبود وضع زندگی مردم کاملاً هویدا باشد ، در شهر و مجامع به عمل آوریم یعنی تحولی بنیادین در اوضاع زندگی خلق خدا .
"یأمن المظلومون من عبادک " : بندگان مظلوم خدا از شر ظالمان امان یابند و دست تطاول ستمکاران از سر ستمدیده گان کوتاه شود . یعنی اصلاحی در روابط اجتماعی انسان ها .
"تقام المعطلة من حدودک " : مقررات تعطیل شده خدا و قانون های نقص شده اسلام بار دیگر به پا داشته شود و حاکم بر زندگی اجتماعی مردم گردد ، یعنی تحولی تمدن بخش و اسلامی در نظامات مدنی و اجتماعی .
آیت الله مطهری در ادامه می نویسد : " هر مصلحی که موفق شود این چهار اصل را عملی سازد . افکار و اندیشه ها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعت ها و خرافه ها را از مغزها بیرون براند ، به زندگی عمومی مردم از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان بخشد ، روابط انسان ها را بر اساس برابری و برادری و احساس اخوت و همسانی بر قرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوی خدایی اسلامی قرار دهد به حداکثر موفقیت نائل آمده است ." به هر حال امام علی (ع)بیعت را از روی بی میلی پذیرفت ، ولی شاید در درون خویش آرزو می کرد که به دیگری واگذار شود ، زیرا خلافت در نظر او هدف نبود ، بلکه وسیله ای بود برای گسترش عدالت میان مردم و نشر برادری در بین پیروان نبوت و رسیدن امت به آن زندگی که قوانین و سنت های پیامبر اکرم (ص) راهنمایش باشد ، با همه اینها ، همه نشانه ها مشعر بر آن بود که رسیدن به این هدف ها غیر ممکن شده است ، به راستی که وحدت امت اسلامی در دوران خلیفه سوم از هم گسسته بود . و فرجام اندوهبار آن چیزی جز جدایی امت و شعله ور شدن آتش اختلاف نبود ، روش علی که دعوت به مساوات ، عدالت ، برچیدن فساد و امتیازات طبقاتی می کرد . امکان نداشت جز این که با شدیدترین اختلاف ها از جانب عناصری رو به رو می شد که از نفوذ فوق العاده برخوردار بودند و نمی خواستند از امتیازاتی که به دست آورده بودند دست بردارند.
اعلام سیاست و برنامه های اصلاحی حکومت امیرمؤمنان علی (ع)
بعد از آن که مراسم بیعت قاطبه مسلمانان حاضر در شهر مدینه . اعم از مهاجر و انصار و نمایندگان سایر بلاد اسلامی که به مدینه آمده بودند با امیرمؤمنان علی (ع)به اتمام رسید . حضرت بر فراز منبر قرار گرفتند و در اولین سخنرانی خودشان در آغاز خلافت ، با تحلیل اوضاع آن روزگار از اصلاحات بنیادین و اصول سیاست و بر نامه های اصلاحی دولت خودشان که بر محور عدالت و بازگشت به اسلام راستین بود .خبر دادند .
امام (ع)در این سخنرانی فرمودند : " ألَا و إنَ بَلیَّتکم قَد عادَت کَهَیئتِها یَومَ بعَثَ اللهُ نبیَّه (ص) ( نبیّکم ) و الَّذی بعثَه بالحقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً و لَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً و لَتُسلَطُنَّ سَوطَ القِدرِ حتَّی یَعودَ أسفَلُکُم أعلَاکُم و أعلَاکُم أسفَلَکُم و لَیَسبِقَنَّ سابِقونَ کَانُوا قَصَّروا و لَیُقَصَّرَنَ سبَّاقونَ کانوا سَبَقوا ." " آگاه باشید ، تیره روزی ها و آزمایش ها ، همانند زمان بعثت پیامبر بار دیگر به شما روی آورد سوگند به خدای که پیامبر را به حق مبعوث کرد . سخت آزمایش می شوید : چون دانه ای که در غربال ریزند یا غذایی که در دیگ گذارند ، به هم خواهند ریخت و زیر و رو خواهند شد تا آن که پایین به بالا و بالا به پایین رود . آنان که سابقه در اسلام داشتند و تا کنون منزوی بودند بر سر کار آیند و آنان که به ناحق پیشی گرفته اند عقب زده خواهند شد ."
حضرت امیر (ع)در این فراز از سخنرانی ، برنامه ای خود را چنین بیان می دارد که گویا یک انقلاب تمام عیار در شرف انجام است و تمام اجزاء جامعه چنان به هم می ریزند و دگرگون می شوند که دانه در غربال تا کسانی که لیاقت و شایستگی دارند بالا بیایند و افراد پست از گردونه خارج شوند . امام (ع)، سپس نماز خواندند و به منزل رفتند و مشغول رسیدگی به امور گردیدند و فردای آن روز یعنی شنبه 26 ذی الحجه سال 35 هجری ، به مسجد آمدند و بر فراز منبر قرار گرفتند و ضمن یک سخنرانی مبسوط چنین فرمود : " ... مردم ! من شما را به راه روشن پیامبر وادار می سازم و اوامر خویش را در میان جامه جاری می کنم ، به آن چه می گویم عمل کنید و از آن چه باز می دارم اجتناب کنید ."سپس از بالای منبر به سمت راست و چپ نگاه کرد و افزود : " ای مردم ! هر گاه من این گروه را که در دنیا فرو رفته اند و صاحبان آب و ملک و مرکبهای رهوار و غلامان و کنیزان زیبا شده اند ، از این فرو رفتگی باز دارم و به حقوق شرعی خویش آشنا سازم ، بر من انتقاد نکنند و نگویند فرزند ابوطالب ما را از حقوق خود محروم ساخت ، آن کس که می اندیشید که به سبب مصاحبتش با پیامبر اکرم (ص) بر دیگران برتری دارد باید بداند که ملاک برتری چیز دیگری است . برتری از آن کسی است که ندای خدا و پیامبر (ص) را پاسخ بگوید و اسلام را بپذیرد . در این صورت همه افراد از نظر حقوق با دیگران برابر خواهند بود . شما بندگان خدا هستید . مال ، مال خداست و میان شما بالسویه تقسیم می شود کسی بر کسی برتری ندارد . فردا بیت المال میان شما تقسیم می شود و عرب و عجم در آن یکسان هستند ." امام علی (ع)با این وضوح و با صراحت خطوط کلی سیاست خود را که بر عدالتی همه جانبه و در بر گیرنده همه افراد بدون استثنا بود را برای ایشان ترسیم کرد و روش تقسیم عمر را که تا آن روز اجرا می شد از بین می برد . در همین راستا راجع به قطایع عثمان ، یعنی اراضی که متعلق به عامه مسلمین بود و عثمان آنها را در تیول اشخاص قرار داده بود فرمودند : " و اللهِ لَو وجدتُهُ قَد تُزُوِجَ بِه النِّساءُ و مُلِکَ ( تملّک ) بِهِ الإماءُ لَرَدَدتُه فإنَّ فی العَدلِ سعةً و مَن ضاقَ علَیهِ العدلُ فالجَورُ علَیه أضیقُ !» " به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا بیابیم ، به صاحبان اصلی آن باز می گردانم گر چه با آن ازدواج کرده ، یا کنیزانی خریده باشند ، زیرا عدالت گشایش برای عموم است و آن که عدالت بر او گران آید حمل ستم بر او سخت تر است ."اشراف عرب خصوصاً بنی امیه که در دوران عثمان بیت المال را از آن خود می دانستند دفعتا در برابر یک حادثه غیر منتظره واقع شدند ، آنها خیال نمی کردند علی (ع)با این صراحت لهجه با آنان سخن بگوید ، و در حق گویی و داد خواهی به این پایه اصرار ورزد ، گویا با گذشت 25 سال از زمان رحلت رسول خدا (ص) همه چیز فراموش شده بود . و هر چه از آن زمان می گذشت احکام دین بلا اجرا می ماند و تنها علی (ع)بود که پس از 25 سال فترت و هرج و مرج فرمود : " عرب و عجم ، مالک و مملوک ، سیاه و سفید در برابر قانون اسلام یکسانند و بیت مال باید بالسویه تقسیم شود ."به هر حال این روش عادلانه خوشایند برخی از مردم واقع نگردید ، زیرا عادت کرده بودند که خود را برتر از سایرین می دانستند و توقع داشتند که سهم آنها از بیت المال بیشتر باشد و لذا بسیاری از آنها از حضرت امیر فاصله گرفتند و به دستگاه معاویه پیوستند . روزی حضرت امیر (ع)به مالک گله کرد که مردم از من فرار می کنند و به طرف معاویه می روند . مالک عرض کرد : " ... چون شما به عدل میان آنها رفتار می کنی و به حق عمل می نمایی و بین شریف و وضیع به انصاف برخورد می کنی و برای شریف نزد تو برتری نسبت به وضیع نیست ، پس عده ای از کسانی که با تو بودند ، از این عدالت دلگیر شدند ، در حالی که معاویه به ثروتمندان و افراد رسیدگی می کند و آنها را سیر نگه می دارد و دل مردم به سوی دنیا اشتیاق دارد و کسی که به دنیا بی اعتنا باشد کم است . پس اگر تو هم از این اموال بذل و بخشش کنی مردم به سوی تو میل می کنند و خیرخواه تو می شوند و دوستی یشان مخصوص تو می شود ."امیرمؤمنان علی (ع)فرمودند : " آیا مرا دستور می دهید که پیروزی را با ستم درباره او که زمامدار اویم بجویم ! به خداوند که نپذیرم ، تا جهان سر آید ، و ستاره ای در آسمان در پی ستاره ای در آید ! اگر مال از آن من بود ، میان آنها برابر تقسیم می کردم . چه رسد که مال ، مال خداوند است ."با تأمل در فرمایشات و موضعگیری های حضرت امیر (ع)با اطمینان می توان گفت که محور همه سیاست ها و برنامه های امام علی (ع)" عدالت"بود و ایشان در تمام دوران کوتاه زمام داری به اجرای دقیق و بی قید و شرط عدالت و آنچه به مردم در روزهای اول و دوم وعده داده بود همت گماشت .
اقدامات اصلاحی امیرمؤمنان علی (ع)
حضرت امیر (ع)، با بصیرتی که از اوضاع موجود جامعه اسلامی داشتند نیاز به اصلاحات عمیق و همه جانبه را برای بازگشت به سیره و سنت رسول الله (ص) و حفظ اسلام و میراث گرانقدر پیامبر ((ص)) به خوبی احساس می نمودند و همچنان که گذشت ، هدف و انگیزه شان را از پذیرش حکومت و رهبری اصلاح امور اعلام فرمودند امام علی (ع)پس از عهده دار شدن مسئولیت دو کار را وجه همت و در رأس برنامه های خود قرار دادند .